Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 65 (816 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
aufeinander zugehen U به هم نزدیک شدن [همچنین اصطلاح مجازی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
nah <adj.> U نزدیک
Ich möchte einen Sitzplatz am Gang. U من یک صندلی نزدیک به راهرو می خواهم.
Städteverbindung {f} U رابطه [قطار] به شهرهای نزدیک
Die nächste Tankstelle? U پمپ بنزین نزدیک [کجاست] ؟
Gibt es Parkplätze in der Nähe? U پارکینگ نزدیک به اینجا هست؟
[gute] Bekannte {m} , {f} U دوست [آشنای نزدیک]
[guter] Bekannter {m} U دوست [آشنای نزدیک]
Ein enger Freund kann zu einem engen Feind werden. U یک دوست نزدیک می تواند به یک دشمن نزدیک تبدیل شود.
flache Küstengewässer {pl} U آبهای نزدیک کرانه [کم عمق]
ins kurze [lange] Eck zielen U به گوشه نزدیک [دور] هدف گیری کردن [بازی با توپ]
Es geht zu Ende. U پایانش نزدیک است. [در حال تمام شدن است]
Schulterschluss {m} U همکاری [همدستی] نزدیک با هم
Mangel {f} U دستگاه برای چلاندن یاصاف کردن پارچه [شامل دو استوانه نزدیک به هم است]
dicht [eng] beieinander liegende Drähte U سیم های با فاصله نزدیک به هم
Klüngelwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Günstlingswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Vetternwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در آلمان و سوییس]
Vetterleswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Vetterliwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [ در سوییس]
Freunderlwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در اتریش]
Amigowirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح عامیانه]
Nepotismus {m} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح رسمی] [سیاست]
in naher Zukunft U در آینده نزدیک
Naher Osten U خاور نزدیک [جغرافیا]
einen Anlauf nehmen U با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
Wir kommen voran. U ما به هدف [مقصد] نزدیک می شویم.
bevorstehend <adj.> U آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
in Kürze erscheinend <adj.> U آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
bald zu erwartend <adj.> U آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
sich einer Sache nähern U نزدیک شدن به چیزی
sich einer Sache nähern U نزدیک آمدن به چیزی
sich einer Sache annähern U نزدیک شدن به چیزی
sich einer Sache annähern U نزدیک آمدن به چیزی
sich auf etwas zubewegen U نزدیک شدن به چیزی
sich auf etwas zubewegen U نزدیک آمدن به چیزی
herannahen U نزدیک شدن به چیزی
herannahen U نزدیک آمدن به چیزی
sich auf die 90 zubewegen U به سن ۹۰ سالگی نزدیک شدن
auf die 90 zugehen U به سن ۹۰ سالگی نزدیک شدن
Das Taxi näherte sich der 20. [ zwanzigsten] Straße. U تاکسی به خیابان بیستم نزدیک شد.
Er bewegte sich auf das Tor zu. U او [مرد] به دروازه نزدیک شد.
sich allmählich bewegen U [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
sich vorsichtig [auf etwas] zubewegen U [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
fast <adv.> U نزدیک به
beinahe <adv.> U نزدیک به
beinah <adv.> U نزدیک به
nahezu <adv.> U نزدیک به
schier <adv.> U نزدیک به
meist <adv.> U نزدیک به
Rühr mich nicht an!; Rühr mich ja nicht an! U به من خیلی نزدیک نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
nicht weit auseinander liegen U نزدیک به هم بودن
Angehörige {f} U خویشاوند نزدیک
flacher [hoher] [kurzer] [langer] Ball U شوت کردن دور [نزدیک] [بلند] [پائین] توپ [فوتبال]
auf Jemanden [etwas] zugehen U نزدیک شدن به کسی [چیزی]
auf Jemanden [etwas] zugehen U نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
sich Jemandem nähern U نزدیک شدن به کسی [چیزی]
sich Jemandem nähern U نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
drauf und dran sein, etwas [Akkusativ] zu tun <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
im Begriff sein, etwas [Akkusativ] zu tun U نزدیک به انجام کاری بودن
davor stehen, etwas zu tun U نزدیک به انجام کاری بودن
bereit sein, etwas zu tun U نزدیک به انجام کاری بودن
Seine Tage sind gezählt. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
gegen [Akkusativ] <prep.> U نزدیک به [زمانی]
gegen Abend U نزدیک به عصر
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com